جواد سروری:
روز گرمی بود، زمان عبور از منطقۀ شهر نو به مغازۀ یکی از دوستان رسیدم. برای دیدن آنان و رفع عطش و خستگی خواستم تا دقایقی را پیش دوستانم بمانم. نشسته بودیم که چشممان به صحنهای دلخراشی افتاد.
پسری بود هفت ساله که به سختی ساکی را در پشت خود حمل مینمود، با چهرۀ معصومانه اما با زیبائی کودکانه اش به هر مغازه و شخصی که میرسید، میگفت: بوتتانه رنگ کنم؟
من به بهانۀ رنگ دادن بوتهایم وی را به مغازۀ دوستم صدا زدم تا با این بهانه، چند دقیقهای با وی حرف بزنم. اما او کم حرف میزد و وقتی از وی سوالی میپرسیدم چشمان پرغم خود را طرف من میکرد و جوابی کوتاه میداد. فهمیدم که دلی پُر دردی دارد، اما نمی خواهد حرفی در مورد مشکلاتش بزند. با کنجکاویهای زیاد من گفت که نامش آرین است و هفت سال سن دارد، یک برادر چهار ساله نیز دارد.
آرین از جبر روزگار و ظلم ظالمین زمانه، با بدن کوچک و ضعیف و دستان ناتوانی که اکنون باید مصروف بازیهای کودکانه با هم سن و سالانش باشد، اما از بدی روزگار به سختی بوتهای را جهت رنگ نمودن به اینطرف و آنطرف میچرخاند که برایش خیلی سنگینی میکند. چشمان حیران و متأثر من و دو تن از دوستانم شاهد بودند که این کودک زیبا، اما مظلوم به سختی توان بلند کردن بوت را داشت. صحنهای خیلی درد آور و متأثر کنندهای بود. وقتی از آرین در مورد پدرش سوال میکنم، با نگاهی مأیوسانه میگوید که پدرم مریض است. دست کوچک خود را به سرش میبرد تا شاید به ما درست بفهماند، میگوید، سر پدرم زیاد درد میکند. و بیشتر از این راجع به مریضی پدرش چیزی نمی داند. من و دوستانم دیگر تحمل شنیدن و دیدن این صحنهای زجرآور را نداریم به همین دلیل با گرفتن بوتها و پرداخت پول رنگ بوت به آرین کوچک، وی از ما جدا میشود.
آرین رفت اما وقتی برای قدم زدن بیرون آمدیم، دیدیم که آرینهای زیادی در این منطقه دیده میشوند. من با خود میاندیشم که در منطقۀ شهر، نو جای که فاصلۀ چندانی با مقر ریاست جمهوری ندارد، منطقهای که محل عبور خیلی از مسؤولین میباشد، مکانی که شاید عدهای از مسؤولین و سرمایه داران برای خوردن وعدهای غذا و یا خرید به اینجا بیایند، در همین منطقه با همین اوصاف، انسان شاهد چه صحنههای رقت باری ناشی از فقر و بدبختی این ملت میباشد.
کارگرانی که چشم به انتظار در چهارراهی حاجی یعقوب نشسته اند تا کارفرمائی آمده و آنها را برای کار ببرد، زنانی که تعداشان کم هم نیست، در کنار رستورانتها و محلههای خرید دست به تکدی گری میزنند و کودکانی که گوئی هر روز به تعداد آنان افزوده میشود نیز به شغل تکدی گری و یا دیگر شغلهای زائد در این منطقه مصروفند. عدهای زیادی از کودکان و نوجوانان مصروف کارهای چون موتر شوئی و بوت پالشی و فروش بعضی اجناس میباشند.
این صحنهها دلخراشتر از همه میباشد؛ چون کودکان آیندۀ هر مملکت میباشند، اما زمانی که کودکانی به مانند آرین کوچک در خیابانها مصروف چنین کارهای زائد باشند و از تحصیل و مکتب خبری نباشد، واضح است که آیندۀ جامعه نگران کننده خواهد بود.
جای سوال است که وزارت خانههای عریض و طویل ما چرا در این مورد کاری انجام نمی دهند؟ در این مورد نمی توان یک یا دو وزارت را مقصر شناخت، بلکه در جهت رفع فقر و محرومیت و رسیدگی به وضعیت این گونه کودکان، وظیفۀ همۀ مسؤولان و ارگانها میباشد و هم چنین دفاتر و مؤسسات و عموم مردمی که توانائیهای مالی دارند، در این مورد همه در پیشگاه عدل الهی مسؤولند؛ و همۀ کسانی که توانائی دارند در برابر فقرا مسؤولند.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1457